کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال امیرالمؤمنین در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علیرضا وفایی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع     قالب شعر : غزل    

روپـوش کـنار رفت و دیدم رویش            زخـم است هـنـوز گـوشۀ ابـرویش

بر شیـشۀ عـطـر چون ترک افـتاده            بـرداشـته خـانـه را تـمـامـاً بـویـش


نه سـالـه به خـانـۀ عـلـی آمـده بـود            شـرمـنـده‌ام از سـفـیـدی گـیـسـویش

شسته است کسی که از همه دنیا دست            سخـت است بـشـویـد بـدن بانـویش

از جـنگ مگـر آمده زهـرا بـدنـش            لـرزیده از این قصه عـلی زانویش

خونابۀ زیر سنگ غسلش شاهد            باز است هـنوز زخـمِ بـر پهـلـویش

تـلـقـین بـده اما کمی آهـسـته عـلـی            خورده است ترک، نگیر از بازویش

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از عَطر و بوی یادِ تو این آشیان پُر است            خانه زِ گریه‌های شَب و بی‌اَمان پُر است

از دیده رَفـته‌ای، ولی از دِل نَرَفـته‌ای            از غُصِّۀ تو سینۀ مَن هَمچِنان پُر است


تابوت، رویِ دوش بَهارَم کِشید و بُرد            دُنیا بِدونِ عِشق، فَقَط از خَزان پُر است

بِشکَسته بال و سوخته پَر کوچ کَردی و            یـادِ پَـریـدَنَت دلِ این آسِـمـان پُـر است

از خـاطِرَم که لَحـظۀ غُـسلَت نمی‌روَد            زین غَم دِلَم به وُسعَتِ یِک کَهکِشان پُر است

فِضِّه که آب ریخت به روی تو فاطِمه            دیدَم زَمیـنۀ تَـنَت از اَرغَـوان پُر است

بعد از تو بَچِّه‌های تو ساکِت نمی‌شوَند            خانه زِ نـاله‌های شَبِ کودکان پُر است

تـنها به یک اِشاره هَمه گِـریه می‌کـنیم            جای تو هَست خالی و چَشمانِمان پُر است

هَر جای خانه‌ام، دَر و دیوار، یا حیاط            از یادگارهای تو یـاسِ جَـوان پُر است

بـاران تَـمـام می‌شـوَد و تـازِه فـاطِـمِـه            وَقتِ سَحَر مَدینِه زِ رَنگین کَمان پُر است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

هَر جای خانه‌ام، دَر و دیوار، یا حیاط            از یارگارهای تو یـاسِ جَـوان پُر است

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : مهدی مردانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست            آهسته از غم تو زمین و زمان شکست

پـرسید آسـمان چه نوشتی که اینچـنـین            گـفـتم که فـاطمه، کـمر آسمان شکست


هجـده بـهار دیـدی و در سـوگ تو دلم            بعد از هزار و سیصد و چندین خزان شکست

ای دل بسوز و بشکن؛ تا بـاورت شود            حتماً دری که سوخته را می‌توان شکست

بانوی نور در دلتان رنگی از خداست            زیباتر است بر قد رنگین کمان، شکست

با هـر دری که بـعد عروج تو بـاز شد            انگار در گلوی علی استخوان شکست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

با هـر دری که بـعـد نـگـاه تو بـاز شد            انگار در گلوی علی استخوان شکست

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمدقاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

ردخـور ندارد با مـقـام تو؛ دعـای تو            لب وا كُنی قطعی شود بانو شفای تو

عجّل وفاتی گفتنت را خوب حس كردم            بـا دیـدن احــوال زارِ بـچّـه‌هـای تـو


میلرزد از فكرِ جُدایی دست و پای من            آرامشم، وقتی كه میلـرزد صدای تو

هر بار قـبر مُحسنت را دیـده‌ام گـفتم            ای كاش من در پُشتِ در بودم به جای تو

هر طور میشد ایستادی تو به پای من            می‌ایستم هر طور باشد من به پای تو

تو افتخارت بود باشی جان فدای من            من آرزویـم بود باشـم جـان فـدای تو

تو رو به قـبله بودنت گشته بلای من            من غُـربت بـی‌انـتهایـم شد بـلای تـو

دیروز یك رُكنم شكست از داغ پیغمبر            امروز رُكـن دیگر من در عـزای تو

در پای این بستر كه امشب جمع خواهد شد            من عافیت می‌خواستم هرشب برای تو

تا زودتـر ایام هـجـرانت به سـر آیـد            باید بخواهم مرگ خود را از خُدای تو

رفتی ولی هرروز خواهد كُشت حیدر را            این ردّ سُـرخ روی سنگِ آسـیای تو

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ردخور ندارد در مقامی كه دعای تو            لب وا كُنی قطعی شود بانو شفای تو

هر بار قـبر مُحسنت را دیـده‌ام گـفتم            من پُشتِ در ای كاش میرفتم به جای تو

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

رنگ خزان شدم ز غمت ای خزان من            زهـرای من! حبـیبۀ من! مهربان من

می‌بینی از غمت چقدر میخورم زمین؟            دیگـر شـدم بـدون عـصا آسـمان من!


مانـده هـنـوز بـسـتر تو گـوشـۀ اتـاق            با لالـه‌اش چکار کـنم بـاغـبـان من؟!

مانـدست چند تار مـویت بین شانه‌ای            چشمم که خورد تیر کشید استخوان من!

راحت بخواب درد کـشیدن تـمام شد!            راحت بخواب، درد کشیده جوان من!

کابوس لحظه‌های علی نقش قبر توست            فکرش به هم زده ست زمین و زمان من

چهل قـبر ساختم که نفهـمند هیچوقت            آخـر کجـاست قـبـر تو راز نهـان من

گـفــتـم درِ جـدیـد بـسـازنـد بـعــد تـو            تـا مـیخ ها دوبـاره نـگـیـرند جان من

حـالا دگـر تــمـام شـده امـتـحــان تـو            حـالا دگـر شـروع شـده امتـحـان من

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

گـفــتـم درِ جـدیـد بـسـازنـد بـعــد تـو            تـا مـیخ ها دوبـاره نـگـیـرند جان من

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : جواد محمد زمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

این سخن کم نیست دنیا صبحگاهی بیش نیست           شهر پرآشوبِ امکان، کوچه‌راهی بیش نیست

یوسف دل را نگه دار از زلیخای هوس           بگذر از دنیا که دنیا قعر چاهی بیش نیست


کم بجو آب حـیات از تیرگی‌های وجود           تشنگی گاهی سراب است، اشتباهی بیش نیست

یابن آدم! روی گندمگون به روی خاک نه!           گاه اسباب نزول دل، گناهی بیش نیست

در صف میدان کجا از کاه باید کوه ساخت           کوه مائیم ای دلیران! خصم کاهی بیش نیست

روسپیدی‌های محشر با شرف آید به دست           هر کسی ذلت پذیرد روسیاهی بیش نیست

دل حـریـم نـور گـردد با نـگـاه فـاطـمه           آری آری! انتظار ما نگاهی بیش نیست

با نگـاهـش سـیـنـۀ ما وادی أیـمـن شود

هرچه داریم از تجلی‌های او روشن شود

هر که فرمان داد در پیش خدا تسلیم را           الحق از رفتار او آموخت این تعـلیم را

یــازده آئــیــنـۀ او آفــتــاب روشـن‌انــد           ساکـنان سایه نُه چرخ و هفت اقـلـیم را

کی به استقبال غیر از او پیـمبر ایستاد           در کجا دیدند جز او این همه تکریم را

او که با شوقش هزاران سدره و طوبی شکفت           او که با اشکش رقم زد کوثر و تسنیم را

او که نـامـش آبـروی دفـتـر تـاریخ شـد           او که رنگین کرد با خون صفحۀ تقویم را

رفت در آتش که گل‌های شهامت بشکفد           این چنین باید که رفتن راه، ابراهـیم را

پـیـرو زهـرا کجا تـرسد دگـر تهـدید را           پیرو زهـرا هراسان کی شود تحریم را

خطبه‌هایش یک به یک خوف و رجا را زنده کرد           ندبه‌هـایش بانگ زد مرز امید و بیم را

حال زهرا رفته و غم میهمان باغ اوست

این زبان حال مولایم علی در داغ اوست

از جهانی دل بُـریـدم، دلـبرم آمد به یاد           در خروش افتاد سینه، کوثرم آمد به یاد

شرحی از داغ شقایق در گلوی باد بود           نـاگهـان اوراق سرخ دفـتـرم آمد به یاد

خواستم سیلاب خون از دیده‌ام جاری کنم           ناگهـان اشک روان دخـتـرم آمد به یاد

آه ای دل! زائر پهـلوی مجروحش شدم           نالـه‌ها در بـین دیـوار و درم آمد به یاد

دست، بازوی تورم‌کرده را حس کرده است           آن دفـاع بـی‌نـظـیـر هـمسرم آمد به یاد

ای دریغا چوبۀ تابوت بر دوش من است           ای مـدیـنـه مـاتـم پـیـغـمـبـرم آمد به یاد

فـاطـمـیـه بـا غـم ام‌الـبـنـیـن هـمراه شد           آری آری! روضۀ آب آورم آمـد به یاد

روز محشر دست‌های او شفاعت می‌کند           رتـبـۀ سـقـا به روز محـشرم آمد به یاد

آرزومـنـدیم با لطـفـش نـظر بر ما کـند

دست‌های او گـره از کار دل‌ها وا کـند

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از ظـلـم مـردمـان دیـاری که داشـتـم            از دست رفت دار و نداری که داشتم

نه سال با تو بودم و یک عمر با نبی            یادش به خـیر ایل و تباری که داشتم


نه سال با تو آب در این دل تکان نخورد            رفـتی و رفت با تو قراری که داشتم

جای علی شکست قد تو، مرا ببخش            افـتاد روی دوش تو بـاری که داشتم

پـامـال گـرگـهـای خـزانـی شهـر شد            در پشت درب خانه، بهاری که داشتم

دیـدم تو را زدنـد ولی آن مـیـان مـرا            شرمنـده تو کرد حـصاری که داشـتم

من فکر می‌کنم که همان بازوی کبود            از من گرفت فاطمه! یاری که داشتم

امـروز تـازه در پـی تـشـیـیـع آمـدنـد            آتـش زدنـد بـر دل زاری که داشـتـم

یک روز پـا به کـربـبلا بـاز می‌کـند            از هـیـزم مـدیـنه شـراری که داشـتم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

ای ذکر مناجـات شب و خلـوت حیدر            ای شیـرِ زنان، بـانـوی با هیبت حیدر

جز حـیدر کـرار، که قـدر تو شـناسد؟            غیر از تو که داند به جهان قیمت حیدر


یا فـاطمه یا فـاطمه یا حضرت زهـرا            شـد اذن دخـول حـرم حـضرت حـیدر

مهــمـان تـو گـردیـد شب اول قـبـرش            هرکس به جهان کرد فقط خدمت حیدر

من باورم این است که حتما تو می‌آیی            هر جای ز عالم که شود صحبت حیدر

قـنـفـذ عددی نیست که جان تو بگـیرد            از پای در آورده تو را غـربت حـیدر

مثل تو درآن کوچه زمین خورد و زمین خورد            بُـرده خـبـر رفـتـن تـو طاقـت حـیــدر

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : سعید خرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

چه‌کنم، بی‌تو اگـر زنـده بـمـانم، چه‌کنم            کاش می‌شد که در این شهر نمانم، چه‌کنم

تا سحرخـواب نداری و دعـاگـوی منی            شـده بـیـمـاری تو قـاتـل جـانـم، چه‌کـنم


مردم از گریۀ توخسته و من می سوزم            اشک از دیده ز داغت نـفـشانم، چه‌کنم

من‌که صدها گـرۀ کـور به دسـتم وا شد            گـرهم روی گره خـورده نـدانم، چه‌کنم

حاضرم جان بدهـم چهرۀ خود باز کنی            گرچه شرمنده از این روی نهانم، چه‌کنم

تا مغـیـره رسـد از راه حـسن می‌لـرزد            من به حـال پـسرم بس نگـرانم، چه‌کـنم

گـیرم از کوچه بیادت رفت و آمد نکنم            بـا در سـوخـتـۀ خـانـه نـدانـم، چـه‌کـنـم

ای زمین خورده علی هست زمین خوردۀ تو            بیش ازین نیست به تن، تاب وتوانم، چه‌کنم

به یقین حرف دلم بود که «انسانی» گفت:            من زمین خورده‌ترین مرد زمانم، چه‌کنم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنیدزیرا مصرع اول به نوعی توهین به حضرت است

مردم از گریۀ توخسته، تو از گریۀ من            اشک از دیده ز داغت نـفـشانم، چه‌کنم

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

دیده بستی پا سوی قبله کشیدی وای من           تا نمردم چشم خود را باز کن زهرای من
من به احزاب و اُحُد یکدم نلرزیدم ولی           تا تو افتادی ز پا لرزید دست و پای من


کاش جانم با نفس از سینه می‌آمد برون           کاش می‌مُردم مدینه نیست دیگر جای من
روزها لب بسته از فریاد و می‌سوزم خموش           حبس در دل گشته حتی نالۀ شب‌های من
قـنـفـذ بیـدادگـر جـان مرا از من گـرفت           تو زمین خوردی و از هم شد جدا اعضای من
آفـتـاب طـلعـتت از ابـر سیـلی شد سیـاه           زین مصیبت تیره شد در چشم من دنیای من
در عزای تو تمامی عمر من شد احتضار           با فراق تو شده هر شب، شب احیای من

تو به خود از درد پیچیدی و نگشودی لبی           تا نیاید از جگر یک لحظه واویلای من
حـیـف بـاغ آرزوهـای مـرا آتـش زدنـد
           رفت از کف غنچۀ من لالۀ حـمرای من
مـرحـبا میثم که در اشـعار تو پـیـدا بود
           غـصۀ نـاگـفـته و غـم‌های نـاپـیـدای من

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمدحسن بیات لو نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

رفتی و در سینه‌ام دل بی‌قراری می‌کند            چشم هایم اشک نه! خونابه جاری می‌کند

رفتی و بوی تو مانـده در تمام خانه‌ام            یاد تو حتی "خزانم را بهاری" می‌کند


خاطرات خوبمان یادم نرفته "فاطمه"            حق بده حیدر برایت گریه زاری می‌کند

بعد تو حال حَسن بد جور می‌سوزاندم            گوشه‌ای کز کرده دائم سوگواری می‌کند

ظرف آبی میگذارم شب به بالین حسین            نیمه شب پا میشود شب زنده داری می‌کند

تاکه کمتر حس کنم من جای خالی تورا            دخـترم زینب برایم خانه داری می‌کند

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : مهدی قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

روز و شب در شررم دم به دم از تنهایی            خسته از هجر توأم، خسته‌ام از تنهایی

بر روی گونه مداوم قـدمش می‌لـغـزد            بی‌قراراست همین أشک هم از تنهایی


مرهمی نیست براین زخم زبانها بی‌تو            چه عـذابی همه جا می کـشم از تنهایی

همۀ دلخوشی‌ام رفته زدستم چه کنم            وسط شعـله خودم سـوخـتم از تـنهایی

فـاتـح خـیـبـرم و خـانه نـشـیـنم کـردند            رونق تازه گـرفته است غـم از تنهایی

کاش بعد از تو دگر عـمر زیادی نکنم            لاأقـل جـان بدهـم دست کم از تـنهایی

مثل من نیست غریب و به خدا نیست عجیب            حـرف با چـاه اگـر می‌زنـم از تنهـایی

: امتیاز
نقد و بررسی

قافیه های این غزل بسیار ضعیف انتخاب شده است و حتی به نظر بعضی از کارشناسان کلماتی همچون « به دم، خسته‌ام، می کشم، سوختم و ..» با هم قافیه نیستند! زیرا در این کلمات حرف میم که ضمیر است و جزء قافیه و حروف روی محسوب نمی شود لذا حداقل می توان گفت قافیه های بکار برده شده بسیار ضعیف است.

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : سیدامیرحسین خوشرو نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : غزل

جهان آموخت از تو درس غیرت را            شجـاعت را عـنایت را کـرامت را

مسـلـمان می‌شـود در سـایه سار تو            یـهـودی دارد از تو این هـدایـت را


قـیـامـت می‌کـنـد چــادر نــمـازِ تـو            نشان دادی به این عـالـم اصالت را

پـیـمـبر بـا تو دلـگـرم و عـلـی آرام            و دارد هر که از تو این محـبت را

شـکـوفـه بـا نـسیـمـی زود می‌افـتـد            گرفت از باغـبان این داغ طاقت را

نه تـنهـا در مـیان کـوچـه‌هـا بـلـکـه            نشان دادی تو عـمری استـقامت را

علی را جور دیگر امتحان کن چون            نـدارد لحـظـه‌ای او تـاب داغـت را

نمی‌دانـم چه حالی داشت آن لحـظه            کـه بـرگـردانـد مـولا آن امـانـت را

اگر دنیا بهـم می‌ریخت معـنا داشت            جهان در خود ندید اینگونه غربت را

دلش خون است از این شهر بی‌انصاف            از آن دستی که گلگون کرد صورت را

بماند روضه‌ها؛ داغـیست تا محشر            عـلی برسیـنه دارد این شکـایت را

نـمـی‌مـانـد زمــان آن روز مـی‌آیــد            قـیـامت مـی‌کـنـد زهـرا قـیـامت را

فـقط آنروز مـادر! از تو می‌خـواهم            شفاعت را شفـاعت را شـفـاعت را

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : داود رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل مثنوی

باز این چه شورش است که در خانۀ علیست؟            این سوز گـریه‌های غـریـبانۀ عـلیست

«کای مونس شکسته دلان حال ما ببین»            در آتش اینکه سوخته پـروانۀ عـلیست


"آن در که جبرئیل امین بود خادمش"            آتش گـرفـته قـاتـل ریـحـانـۀ عـلـیست

"خورشید آسمان و زمین" کنج بستر است            این خـانه بعد فـاطـمه ویرانۀ عـلیست

خاتون خانه‌ای که در آن سوخت خانمش            از این به بعـد، دخـتـر دردانۀ علیست

حـیـدر چـرا به شانۀ دیـوار سـر نهـد؟            سرهای قـدسیان همه بر شانۀ علیست

باز این چه نوحه و چه عزا و چه شیون است؟            این جان حیدر است که در حال رفتن است

دیدی چگونه قامت یک پهلوان شکست؟            در را که دید فاتح خیبر، زمین نشست

جان علی! تو گوشۀ بستر چه می‌کنی؟            پر می‌زنی و با دل حیدر چه می‌کنی؟!

ای پـاســخ ســلام بــدون جــواب مـن            چادر به چهـره‌ات نکش ای آفتاب من

از کار من هـمیـشه گره بـاز کـرده‌ای            تـنها تو در به روی عـلی باز کرده‌ای

هی زُل نزن به این در و دیوار رو به رو            یا گریه کن سبک بشوی یا سخن بگو

باشد قـبـول همسـفـر من! بـرو ولی...            از حق خود گـذشته‌ام اصلا، برو ولی

احساس‌های دخترمان پس چه می‌شود؟            تکـلـیف آن قـرار مقـدس چه می‌شود؟

زهـرا قـرار بود سپـر من شوم نه تو!            مرد میان رنج و خطر من شوم نه تو!

حرف از فراق بین تو و من نبود که!            اصـلا قــرار زود پــریـدن نـبـود کـه!

آتـش گـرفـت بـال تـو و مـن گـداخـتـم            بانـو سه مـاه با غـم و اشک تو ساختم

دیگـر بـخـنـد تـشـنـۀ قــدری تـبـسّـمـم            تابـوت هم بخواهی اگر، چشم خـانـمم

آن ذوالفقار خیبر و خندق شکسته بود            بانو حلال کن که علی دست بسته بود

ای چاه! بعد فاطمه با اشک من بجوش            دیـوار! درعـزای جـوانـم سـیه بـپوش

ای آسـمـان به نـالۀ شبـهـای من بـساز            آه ای زمین تو با تن زهرای من بساز

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی یا معنایی حذف شد؛

"آن در که جبرئیل امین بود خادمش"            آتش گـرفـته قـاتـل ریـحـانـۀ عـلـیست

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آن روز روی قلب علی خورد میخ در            بـد جـور آبــروی مـرا بُــرد مـیــخ در

با ضربۀ لگـد شده هـمدست میخ درن            کار تو را به فضه کـشانـدست میخ در

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : مرضیۀ عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دلـگـیـرم از قـرار تو و بـیـقـراری‌ات            غرق خزان شده ست هوای بهاری‌ات

خون گریه می‌کند دل دیوار و چشم در            تا خـیره می‌شود به تو و بردبـاری‌ات


آتش گرفته بود و چه می‌شد از آسمان            بـاران نـزول کرده می‌آمد به یاری‌ات

خورشید در عزای تو مات و سیاهپوش            بایـد که مخـفـیانه شود سـوگـواری‌ات

قرآنِ ناطق است که می‌خواند اینچنین            شد کـوثـرانه لحن غـم انگـیزِ قاری‌ات

مـولا نـشـسـتـه بــود کـنــار نـبـودنـت            چشـمش به کودکانِ تو و یادگـاری‌ات

جـاریـست زنـده در دل تـاریخ تـا ابـد            فـرزنـد داری و هـنـر خـانـه داری‌ات

رفـتی و عـاشـقـانه برایـش سـپر شدی            جـانم فـدای سـبک ولایت مـداری‌ات!

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

همینکه نیستی اصلاً برای من مرگ است           ز داغ تو پُر زخمم دوای من مرگ است

غریب بودم؛ از این پس غریب تر شده‌ام           پس از تو همنفس آشنای من مرگ است


کدام زندگی؟! این سقف، بر سرم لحد است           حیات، بر من و بر بچه‌های من مرگ است

تو ذرّه ذرّه شـدی آب و مـن نـفـهـمـیـدم           که در سکوت تو ای همصدای من مرگ است

شبـیـه چـشـم کـبـود تـو کـار مـن گـریـه           شبیه دست شکسته دعای من مرگ است

شـبـی که بـنـد کـفـن را گـره زدم گـفـتـم           پس از تو فاطمه عقده گشای من مرگ است

پس از شکـستـن پهـلـوی تو کـنـار علی           چگونه زنده بمانم، سزای من مرگ است

در آن لگد که به در خورد، فاش می‌دیدم           کسی که خیمه زده بر سرای من مرگ است

به جای خـالی تو بین خانه می‌نگـرم           همین که نیستی اصلاً برای من مرگ است

: امتیاز

زبانحال امیرالمومنین علیه السلام در فراق حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : ظهیر مومنی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

دستاس را چرخـاندم و بوی تو پیچـید            از بقـچـۀ نان عـطـرِ بازوی تو پیچـید

سـجــاده را وا کــردم و بـا ربّــنــایــم            یـا ربّـنـای لـحـنِ دلـجـوی تو پـیـچـیـد


در را به هم زد باز باد ویادم آورد            روزی که این در با لگد سوی تو پیچید

از بارِ شیـشه میـخِ در سر در نیاورد            تا لحـظه‌ای که سمتِ پهلوی تو پیچید

تو سوختی و دود در چشم علی رفت            تو سوختی وروی نیکوی تو پیچید

فیضِ قنوتِ جاریِ در کاسه‌ها ریخت            در کوچه تا دستِ دعـاگـوی تو پیچـید

دیوارها نزدیک بود و ضربه سنگـین            در زیرِ معجـر طاق ابروی تو پیچـید

در لابه لای لخته خون‌ها بی‌جهت نیست            دنـدانـه‌های شـانه در مـوی تو پیچـیـد

بـیـمـارِ چـنـدین روزۀ من این زمـانـه            با نـسخـه‌هـای درد داروی تو پـیچـیـد

یک گوشه دیدم فضه با خود حرف می‌زد            تو زنده ماندی! روی بانـوی تو پیچید

امروز دیدم سفره خالی بود و…رفتم            دستاس را چرخـاندم و بوی تو پیچـید

: امتیاز

زبانحال امیرالمومنین علیه السلام در فراق حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمد کیخسروی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

رفتی و روز و شبم یکسره غمبار شده            نیـستی خـانه به روی سـرم آوار شده
سـهـم دستان منـم مثـل تو دیـوار شده            پسرت فـاطمه تب کرده و بیـمار شده


نفـسم! همنفـست بی‌کس و بی‌یـار شده

موقع غسل تنت بود، سرم درد گرفت            تا نگاهم به پرت خورد پرم درد گرفت
بیـشتـر دیـدمت و بیـشترم درد گرفت            زیر تابوت تو زهرا کمرم درد گرفت

دم در خیره به من تیـزی مسمار شده

آب غسلت همه از چشم تر حـیدر بود            ورم بازویت از صورت تو بدترد بود
تازه بو بردم اگر پوشیه‌ات بر سر بود            ..روی پیشانی تو جای کـلون در بود

شصتم از وضع وخیم تو خبردار شده

با چنین وقت کمم کار تنت را چه کنم؟            خون جاری شده روی کفنت را چه کنم؟
رد سـیـلـی کـنـار دهـنـت را چه کنم؟            نیمه شب گریۀ سخت حسنت را چه کنم؟

رفــتـه‌ای و اســدالله گــرفــتــار شــده

به خـدا زنـدگـیم را به نظر چرخاندند            ریشه‌ام را که تو بودی به تبر چرخاندند
خبر مـرگ تو را اهل خبر چرخاندند            تا که دیدند علی را همه سر چرخاندند

بـی‌مـحـلی به عـلـی سنّـت بـازار شده

نیستی دخترمان زار و پریشان شده است            تو چه گفتی که فقط گرم حسین جان شده است
حرف از پیرهنی آمد و گریان شده است            صحبت از بوسۀ بر حنجر عریان شده است

کـربـلا وعـدۀ دیـدار من و یــار شـده

مـوقـع گـریـه بـرای بـدن بـی‌سـر شـد            بـدنی پـاک لگـد کـوب شد و پرپر شد
قطعه قطعه پسری محضر یک مادر شد            نـوبت نـیـزه زن ناشی خـیـره سر شد

نیـزه‌ای در وسط حنجـره‌اش کار شده

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمدسعید طالبی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

آسمان ماتم گرفته، غصه دار فاطمه است            در عـزای فـاطمیّه بی‌قـرار فاطمه است

این دهه صاحب زمان صاحب عزای مادر است            صاحب این غصه‌ها خود سفره دار فاطمه است


بین مجلس نالۀ " ای وای مادر می‌رسد"            مجلس ما دست شخصی از تبار فاطمه است

مصطفی با بوسه بر او می‌رود سمت خدا            راه معراجی شدن در اختیار فاطمه است

هرکه اینجا اشک خود را خرج هیئت می‌کند            روز وانفـسا یقـیـنا در کنار فاطمه است

تک تک گریه کنان را سمت کوثر می‌برد            دست گیری کردن از بی‌چاره، کار فاطمه است

در مدیـنه چـادرش را پـرچم اسلام کرد            دادن درس بصیرت راهکار فاطمه است

در تمام عـصرها باید ولایت را شناخت            پس ولایی کردن ما شاهکار فاطمه است

سینۀ ما هست پس زهرا نمی‌خواهد حرم            قلب مومن وقف زهرا و مزار فاطمه است

مـادریِ فـاطمه خـیلی به دردم می‌خورد            نوکرش روز قیامت هم جوار فاطمه است

می‌کشم بر روی چشمم خاک چادر را هنوز            چـادر خـاکی برایم یادگـار فـاطمه است

: امتیاز

زبانحال امیرالمومنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : رضا آهی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شکسته شد کمرم فاطمه زجا برخیز            تـرحّـمـی بنـمـا یـار بـا وفـا برخـیز

بدون تو به زمین میخورد یلِ یل ها            سلالۀ نـبـوی جـان مرتضی برخیز


چـراغ خـانـۀ مـن قـوّت دلـم زهـرا            گره ز کار علی وا کن و بیا برخیز

غریب گشتم و بشنو تو التماس مرا            بیا برای رضـامـنـدی خـدا برخـیـز

غریق ترس عجیبی ببین شده حسنم            تـسـلّـی دل لـرزان مـجـتـبی برخیز

ببین که گیسوی زینب به شانه محتاج ست            دلش تو خوش کن و ای نازنین ما برخیز

ببین فتاده حسینت ز رنگ و رو زهرا            بیا به نور دو عینت، گل ولا برخیز

دلم شکسته و زخمی و کوه دردم من            به اشک دیدۀ این خسته، دلربا برخیز

به پای درد تو من رفته‌ام از این دنیا            ببخش بر تن بی‌جان من بقا برخیز

بیا زکـیّـه دوبـاره تو مهـربـانی کن            پـنـاه شـیـر خـدا معـنی صفا برخیز

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

این صفای سینه‌هامان از صفای فاطمه است           هر چه داریم و نداریم از عطای فاطمه است

چـادر خـاکی او بر قـلب ما هم نـور داد           باز هم در جان ما حال و هوای فاطمه است


باز هم این سفره‌های هئیتی رونق گرفت           رونق این روضه‌ها از اعتنای فاطمه است

بـاز هـم مـهـدی ما شـال عـزا انـداخـتـه           باز دلخون از غم و سوزِ عزای فاطمه است

بوی زهرا را گرفته باز شهر مصطـفی           کوچه‌های شهر مست ربنای فاطمه است

آبـرومـان رفـته اما بـاز هم ما را خـرید           آنچه آورده است ما را هم، وفای فاطمه است

حاجت یک ساله می‌خواهیم این شب ها از او           دستِ رحمت، بازوی مشکل گشای فاطمه است

مـریـم و آسـیـه و حـوّا و آدم جـای خود           خوب می‌دانیم ما، عالم گدای فاطمه است

من نمی‌دانم چه سری هست در خلقت ولی           خلق مجنون علی، او مبتلای فاطمه است

از همان اول خدا در شأن زهرا گفته بود           او برای حیدر و حیدر برای فاطمه است

کی فروشیم عزتِ خود از برای آب و نان           بشنوید، این مملکت تحت لوای فاطمه است

مـادری کـرده بـرای بـی‌پـلاکـان شهـیـد           قـبر این گمنام ها پائین پای فـاطمه است

گـرچه پـنهـان مـاند، قـبـر مـادر آلالـه‌ها           سینۀ سینه زنان تا هست، جای فاطمه است

علت این گریه‌های ماست، اشک فاطمه           گریه‌های ما همه از گریه‌های فاطمه است

گوش کن، از کوچه‌ها دارد صدایی می‌رسد           یا صدای مجتبی، یا نه؛ صدای فاطمه است

عـلت چـشمان تـارش بعـدها معـلـوم شد           جای دست گرگ روی پلک های فاطمه است

: امتیاز